بچه ها دور محمد و من حلقه می زنند. بالا و پایین می پرند و جیغ می زنند. تخت صورتی و مشکی که برای نادیا خریدهبودیم را توی سالن گذاشتهایم. محمد را توی تخت میخوابانم. ابراهیم میگوید:« مادر! اگه کرد، من بلندش می کنم» علی عینکش را روی صورتش جا به جا می کند و می گوید: «وای چقدر کوچولوعه!» نادیا لب هایش را روی دست محمد می گذارد؛ انگار گل بو میکند. دنبال مجتبی میگردم. تازه، تاتیتاتی راه میرود. از روی مبلها بالا رفتهو بالای تخت ایستادهاست. از چشمهای گرد و خیرهشدهاش خندهمان میگیرد. علی میگوید: «مادر! فکر کنم مجتبی نفهمیده این بچهست.» نادیا نخودی میخندد و میگوید…
معرفی کتاب پنجره ای رو به خانه ما:
اندیشیدن به آینده بدون توجه به امروز، امری است که راه به جایی نمی برد.
اساسا اگر قرار است آینده روشنی داشته باشیم، باید همین امروزمان را بسازیم و برای آن آینده درخشان برنامه داشته باشیم.
بی خیالی و توه نکردن به این امر، می تواند ما را دچار خسران و پیشمانی کند.
بدون شک یکی از مهم ترین مولفه های ساخت آینده داشتن جمعیتی جوان، متخصص و پرتلاش است.
همه ما می دانیم که پیری جمعیت و کاهش فرزند آوری، یکی از پیچیده ترین چالش های روزگار ماست؛ اما آنچه که شاید از آن غاقل باشیم، نقش فرهنگ در ساخت تصویر مناسب از آیندهاست.
—- کتاب خوب —–