ششمین جلد از مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب در مورد قصههای عطار نیشابوری است. عطار بازاری معروفی در شهر نیشابور بود که کار و بارش حسابی گرفتهبود و دائم ذهن و فکرش درگیر تجارت و مال اندوزی بود. در این حین ناگهان درویشی به مغازهاش آمد و او را نسبت به آخرت هشدارداد.عطار او را استهزاء کرد و درویش برای اینکه نشاندهد اگر فرد آماده مرگ باشد باکی از هجرت این دنیا ندارد همانجا خود را قبض روح میکند. این اتفاق باعث تحول روحی شگرفی در عطار میشود و او را به یکی از مشهورترین عرفای قرن ششم هجری تبدیل مینماید.
عطار که در عرفان و سلوک مدارج فراوانی طی نمود تلاش نمود با ذوق شاعرانه خود این مطالب ارزنده و معارف نایاب را به دیگران انتقال دهد. از همین روی هفت کتاب پیرامون مباحث عرفانی و اخلاق نوشت. مهمترین آثار او مصیبت نامه، الهی نامه و منطق الطیر هستند که با زبانی قصهگو برخی از عمیقترین مباحث عرفان اسلامی را تعلیم میدهند. مهدی آذر یزدی تلاش داشته تا این مباحث شیرین و ناب را با کودکان حال حاضر ایران در میان بگذارد به همین سبب با بازنویسی حکایت برگزیده این کتب و سادهسازی مباحث آن راه را برای انتقال آموزههای عطار نیشابوری هموار نمودهاست.
مجموعه کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب شامل جلد های زیر می باشد:
جلد اول _ قصه های کلیله و دمنه
جلد دوم _ قصه های مرزبان نامه
جلدسوم _ قصه های سندبادنامه و قابوسنامه
جلد چهارم _ قصه های مثنوی
جلد پنجم _ قصه های قرآن
جلدششم _ قصه های شیخ عطار
جلد هفتم _ قصه های گلستان و ملستان
جلد هشتم _ قصه های چهارده معصوم
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
روزی بود، روزگاری بود یک مرد ساززن بود که کاری غیر از نواختنرباب بلد نبود. در شهر خودش از اول این کار را یاد گرفتهبود در جوانی در شادیهای مردم شرکت میکرد و رباب مینواخت و از این کار پولی به دست میآورد و زندگی میکرد تا پیر شد. وقتی پیر شد دیگر آن شور و نشاط همیشگی را نداشت و خریدار ساز و آوازش کم شد. دیگر او را به مجلسها نمیبردند و روز به روز کارش کسادتر میشد.
مردم هم اسمش را گذاشتهبودند پیر چنگی. علتش این بود که مردم میان چنگ و رباب فرقی نمیگذاشتند. و چنگ معروفتر بود. پیرچنگی در شهر نیشابور زندگی میکرد در آنجا ساز زدنو مطرببودن کار شایستهای نبود. بیشتر مردم در دین متعصب بودند و نوازندگی جز در مجلس عروسی خریداری نداشت. همه جا نمیشد ساز بزنند. مردم به گدا صدقه میدادند ولی به مطرب نه میگفتند این کار گناه دارد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.