مردی با آرزوهای دوربرد روایتهایی است مستند از زندگی مردی با آرزوهای دور برد موشکهایش بلندتر بود. مردی که در انتها بر قلههای تکنولوژی موشکی قدم میزد و دنیا را انگشت به دهان و دشمن را عصبانی کرده بود.
بعضيها فکر ميکردند حاج حسن آخرِ اعتماد به نفس است؛ ولی واقعيت اين بود که حاج حسن قائل به درستي سنتهاي الهي بود. واقعا باورشان داشت. تا میفتند فلان کشور فلان کارِ پيچيده و بهتانگيز را کرده، ميگفت: «خدارو شکر. پس ما بهتر از اونا میتونيم همون کار رو بکنيم!» گاهي که تعجب و انکارِ توي صورتشان را ميديد ادامه ميداد: «به دو دليل اين کار برا ما راحتتره. يکي اينکه خيالمون راحته اين کار شدنيه. دوم اينکه ما شيعه هستيم و سهميهي نصرت الهي به ما تعلق ميگيره نه به اونا که مسلمون نيستند!»
گزیده متن
اين درست که سال 57 انقلاب بود و مردم درست روي پيچِ تاريخ ايستاده بودند و اگر رهايش ميکردند ميرفت توي دل بيگانه و معلوم نبود دوباره کي بپيچد سمت استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي. و اين هم درست که انقلاب کردن کار و زحمت و بيخوابي و جوان انقلابي ميخواهد.
ولي مگر يک جوان تک و تنهاي 19 ساله چهقدر ميخواست تأثيرگذار باشد؟ اصلا يک نفر کم و زياد چه تأثيري بر ارادهي مردم داشت؟ مگر انقلاب پيروز نميشد اگر آن روزها حسن آقا آن تصميم انقلابي را براي زندگیاش نميگرفت و همراه عموزادههايش ميرفت فرانسه و کانادا؟ اهل ريسک نبود که بود. ماجراجو نبود که بود. استعداد رشکبرانگيز و نمرههاي بالا و هوش سرشار نداشت که داشت. موهايِ فرفريِ بلندِ روشنفکري نداشت که داشت. شلوارِ تنگ دمپا گشاد و بلوز چهارخانهي چسبان نميپوشيد که ميپوشيد.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.