ماجرای رمان پسر چابک سوار در دشت های سرسبز ترکمن صحرا می گذرد . در این کتاب داستان پسری روایت می شود که پدر و مادرش را در یک حادثه رانندگی از دست دادهو خودش فلج شدهاست . تایماز دلش برای اسبها ضعف میرود و همیشه آرزو دارد مثل پدرش قهرمان مسابقات اسب سواری شود. تایماز اسب اصیل و محبوبی به اسم قیرات دارد ولی جرات نزدیک شدن به اسب ها را ندارد و هیچ وقت سوار قیرات نشدهاست . آناگل مادربزرگ تایماز برای عمل قلبش راهی مشهد می شود . تایماز و قیرات و سایر دوستانش که حیوانات مزرعه هستند ، تنها می مانند و ماجراهای زیادی برایشان اتفاق می افتد. ماجراهایی که تایماز با کمک آی جیک و دوستانش باید از سر بگذراند و تبدیل به یک قهرمان اسب سواری شود. این کتاب جدیدترین اثر لیلا قربانی از انتشارات کتاب جمکران ، برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است.
گزیده ای از کتاب پسر چابک سوار:
از آن بالا همهجا را میدید. دشت تا بینهایت سبز بود. میان علفها، گلهای وحشی رنگارنگ چنان در باد میرقصیدند که گویی دخترکان روسریهای ترکمن خود را در باد رها کرده و با گونههای سرخرنگشان به سوارکار دشت خوشآمد میگفتند. سبزهها چون گیسوان دخترکان موج برداشته و در برابر قهرمان ترکمنصحرا تعظیم میکردند.
اسب جوان و چابک چهارنعل میتاخت و جُل قرمزرنگ پر از نقشونگارش با هر سُمی که روی زمین میکوبید، همراه با موهای یال و دمش به هوا برمیخواست. آن زمان پنداری که گلها و اسبهای بافتهشده روی جُل، از آن جدا و همراه سوارکار شروع به اختن میکردند.
اسب سیاه با آلاغایش شاهانه و گردنباریک و زین نقرهای با هر گامی که برمیداشت، نوتهای موسیقی دشت را به صدا درمیآورد. آتاوغلان، دُون قرمزرنگ با بافت راهراه طلایی و کمربند مزین به نقره بر تن داشت و با چکمههای چرمی و کلاه ترکمنی بهسان شاهزادههای درون افسانهها میماند.
ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.