کتاب گوهر شب چراغ خردهروایتهایی از زندگی حاج شیخ غلامرضا یزدی از عالمان و عارفانبه نام شهر یزد است که در این کتاب برگهای از حیات مبارک ایشان به قلم نویسنده توانا مظفر سالاری نوشته شدهاست. نویسنده که آثار جذاب و پرفروشی همچون رویای نیمهشب رانوشته در این کتاب نیز با قلمی شیرین به زندگی این انسان بزرگ پرداختهاست. جوانی که با اصرار فراوان به پدر در کسوت طلبگی درمیآید و در طلب علم رهسپار شهرهای مختلفی میشود و از محضر عالمان بسیاری بهرهمیبرد.
اما بیماری چشم باعث میشود از مسیر فقاهت بازبماند و در شهر یزد کار تبلیغ دین را پی بگیرد. ایشان عالمی مردمی و بااخلاص بود که نه حضور در اجتماع او را در طی کردن مسیر سلوک حق نسبت به خلق الله غافل بود. همین مرام زاهدانه و متواضعانه ایشان سبب میشد تا با وجود بهرههای فراوانی که در علم و عرفان داشتند مردم عادی بر گرد ایشان جمع شوند و از چراغ معنویت و ایمان ایشان بهره برند و پناهگاهی برای ایتام آل محمد باشند. در این کتاب با سیرههای اخلاقی و رفتاری این عالم ربانی در قالب داستانهایی کوتاه آشنا میگردیم.
گزیده ای از کتاب گوهر شب چراغ :
شیخ گفت:«امام رضا (ع) همه جا هست از دور هم میشود محضر آقا سلام داد. آقا زائر زیاد دارد نوکر کم دارد. من میروم نوکری حضرت را بکنم.» خداحافظی کرد و با پیرمرد بیرون آمد. آن دو یک مینی بوس و دو سواری عوض کردند تا ساعتی به غروب مانده به نزدیکی روستا رسیدند دو کیلومتر باقی مانده را که سنگلاخ و خارستان بود پیاده رفتند. حاج شیخ اجازه نداد پیرمرد بقچهاش را ببرد. وارد روستا که شدند وقت اذان بود حاج شیخ گفت تا اذان بگویند و مسجد را آب و جارو کنند. با آنکه خسته بود به جماعت نماز خواند و ساعتی منبر رفت.
ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.