حراج!

یکی مثل همه 2

کتاب یکی مثل همه ۲ جهرمی این کتاب داستان زندگی داوود و خانواده اش را از سال ها پیش بیان می کند. از دهه ی هفتاد تا کنون. این داستان و روایت یک خانواده با تمام فراز و نشیب های آن است.

 

درباره ی کتاب یکی مثل همه ۲ جهرمی

زندگی تمام انسان‌ها مملو از سوژه ها و لحظات تلخ و شیرینی است. که می‌شود هزاران ساعت کتاب و فیلم و سریال از آن برداشت کرد. هیچ کس نیست که یک روز در این دنیا زندگی کرده باشد اما سرنوشت ابتدا و انتها و مسیر خاصی را سپری نکرده باشد.

حتی اگر شما یک ساعت روی کاناپه منزلتان نشسته باشید و به سقف زل بزنید، همان یک ساعت را می‌شود روایت کرد. و حداقل به اندازۀ همان یک ساعت درباره ی آن تنهایی و زل و لم حرف زد. به علاوه می‌شود تک تک لحظات زندگی هر کدام از ما را ارزش گذاری و به لحظات خوب و بد یا منفی و مثبت تقسیم کرد.

لحظاتی که تلخ یا شیرین هستند. اما همان تلخی و شیرینی برای هر کسی حتی برای همان شخصی که آن لحظات را سپری کرد بعدها دریایی از تجربه و عبرت باشد.

از اولین روزی که قلم در دست گرفتم، مورد هجوم انواع و اقسام  قصه های واقعی انسان‌های دارای گوشت و پوست و خون و احساس قرار داشتم.

تا جایی که تا این ساعت پس از نگارش بیست و سه رمان در ژانرهای مختلف، فرصتی برای خیال پردازی و قصه بافی پیدا نکردم. در بسیاری از لحظات آرزو می‌کردم کاش این ها همه تخیلی و غیر واقعی می بودند.

این کتاب داستان یکی مثل همه ۲ جهرمی است که زندگی داوود و خانواده اش را از سال ها پیش روایت می کند.

 

گزیده ای از کتاب یکی مثل همه ۲ جهرمی

رویشان را محکم با چادر می گرفتند. تا مثلاً کسی آنها نشناسد. ولی مگر به همین راحتی بود؟ مگر این رفت و آمدها برای منصور کافی بود؟ منصور حتی در یکی از دیدارها گفته بود که وقتی او را با چادر سیاه میبیند بیشتر دلش می‌گیرد. و گفت اگر میتواند با چادر رنگی و یا اصلاً بدون چادر بیاید!

در مرحله بعد هم به او تشر زد که چرا هر بار می آید قیافه اش مثل مادرش و مادر هاجر است؟ میگفت چرا مراعات دلم را نمیکنی. بیشتر به خودت نمی رسی؟ و کلی از این دست افاضات و خرده فرمایشات. اما امان از دل نیره و هاجر!

نیره حتی راضی شد که هاجر با خودش چادر رنگی و رژلب بیاورد. و در دستشویی ندامتگاه اندکی به خودش برسد. تا وقتی پشت شیشه و جلوی منصور مینشیند. و تلفن را بر میدارد و میخواهد با منصور حرف بزند یک وقت دل منصور خان نگیرد. و پشت شیشه و در آن دقایق به او بد نگذرد.

نیره خانم در دقایقی که هاجر با منصور مشغول صحبت بود در انتهای سالن انتظار ندامتگاه رو به دیوار مینشست و خودش را زیر چادر این قدر میزد و گریه میکرد که خون دماغ میشد.

از بس که فشار روحی و عصبی زیادی را تحمل می کرد. نیره فقط در آن نیم ساعت کسی دور و برش نبود و میتوانست خودش را آن طور که دلش خنک میشد بزند. و گریه کند و خون دماغ شود. یک سال دیگر هم گذشت تا اینکه منصور بالاخره آزاد شد. اما کاش عاقل شده بود و آزاد میشد…

 

 

 

 

ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ

قیمت اصلی: ۱۲۹,۰۰۰ تومان بود.قیمت فعلی: ۱۰۹,۶۵۰ تومان.

ارسال رایگان برای سفارشات بیش از 650 هزار تومان

پشتیبانی آنلاین

ضمانت بازگشت وجه

تخفیف بیشتره سفارشات عمده

ارسال با پست پیشتاز

توضیحات

کتاب یکی مثل همه ۲ جهرمی این کتاب داستان زندگی داوود و خانواده اش را از سال ها پیش بیان می کند. از دهه ی هفتاد تا کنون. این داستان و روایت یک خانواده با تمام فراز و نشیب های آن است.

 

درباره ی کتاب یکی مثل همه ۲ جهرمی

زندگی تمام انسان‌ها مملو از سوژه ها و لحظات تلخ و شیرینی است. که می‌شود هزاران ساعت کتاب و فیلم و سریال از آن برداشت کرد. هیچ کس نیست که یک روز در این دنیا زندگی کرده باشد اما سرنوشت ابتدا و انتها و مسیر خاصی را سپری نکرده باشد.

حتی اگر شما یک ساعت روی کاناپه منزلتان نشسته باشید و به سقف زل بزنید، همان یک ساعت را می‌شود روایت کرد. و حداقل به اندازۀ همان یک ساعت درباره ی آن تنهایی و زل و لم حرف زد. به علاوه می‌شود تک تک لحظات زندگی هر کدام از ما را ارزش گذاری و به لحظات خوب و بد یا منفی و مثبت تقسیم کرد.

لحظاتی که تلخ یا شیرین هستند. اما همان تلخی و شیرینی برای هر کسی حتی برای همان شخصی که آن لحظات را سپری کرد بعدها دریایی از تجربه و عبرت باشد.

از اولین روزی که قلم در دست گرفتم، مورد هجوم انواع و اقسام  قصه های واقعی انسان‌های دارای گوشت و پوست و خون و احساس قرار داشتم.

تا جایی که تا این ساعت پس از نگارش بیست و سه رمان در ژانرهای مختلف، فرصتی برای خیال پردازی و قصه بافی پیدا نکردم. در بسیاری از لحظات آرزو می‌کردم کاش این ها همه تخیلی و غیر واقعی می بودند.

این کتاب داستان یکی مثل همه ۲ جهرمی است که زندگی داوود و خانواده اش را از سال ها پیش روایت می کند.

 

گزیده ای از کتاب یکی مثل همه ۲ جهرمی

رویشان را محکم با چادر می گرفتند. تا مثلاً کسی آنها نشناسد. ولی مگر به همین راحتی بود؟ مگر این رفت و آمدها برای منصور کافی بود؟ منصور حتی در یکی از دیدارها گفته بود که وقتی او را با چادر سیاه میبیند بیشتر دلش می‌گیرد. و گفت اگر میتواند با چادر رنگی و یا اصلاً بدون چادر بیاید!

در مرحله بعد هم به او تشر زد که چرا هر بار می آید قیافه اش مثل مادرش و مادر هاجر است؟ میگفت چرا مراعات دلم را نمیکنی. بیشتر به خودت نمی رسی؟ و کلی از این دست افاضات و خرده فرمایشات. اما امان از دل نیره و هاجر!

نیره حتی راضی شد که هاجر با خودش چادر رنگی و رژلب بیاورد. و در دستشویی ندامتگاه اندکی به خودش برسد. تا وقتی پشت شیشه و جلوی منصور مینشیند. و تلفن را بر میدارد و میخواهد با منصور حرف بزند یک وقت دل منصور خان نگیرد. و پشت شیشه و در آن دقایق به او بد نگذرد.

نیره خانم در دقایقی که هاجر با منصور مشغول صحبت بود در انتهای سالن انتظار ندامتگاه رو به دیوار مینشست و خودش را زیر چادر این قدر میزد و گریه میکرد که خون دماغ میشد.

از بس که فشار روحی و عصبی زیادی را تحمل می کرد. نیره فقط در آن نیم ساعت کسی دور و برش نبود و میتوانست خودش را آن طور که دلش خنک میشد بزند. و گریه کند و خون دماغ شود. یک سال دیگر هم گذشت تا اینکه منصور بالاخره آزاد شد. اما کاش عاقل شده بود و آزاد میشد…

 

 

 

 

ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ

توضیحات تکمیلی

وزن 165 گرم
نویسنده

موضوع

اجتماعی

رده سنی

,

تعداد صفحات

170

قطع

نوع جلد

ناشر

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “یکی مثل همه 2”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 + 2 =