معرفی کتاب گناه زیبایی
کتاب «گناه زیبایی» نوشتهٔ سیدمحمد ساداتاخوی در انتشارات کتابستان معرفت چاپ شده است.
درباره کتاب گناه زیبایی
رمان گناه زیبایی اثر نویسندهٔ نامآشنا و پرکار اهلبیت، سید محمد سادات اخوی، داستانی است با محوریت دوران حضرت مجتبی علیه السلام و اتهامات و هجمههای ناروایی که در مورد حضرت بود. در این داستان جوانی راهش را گم میکند و در مسیر زندگی به خرمافروشی به نام میثم برخورد میکند و روزگاری را با او هممسیر و همکلام میشود.
بخشی از کتاب گناه زیبایی
کســی چــه میداند که در ســینهام چه نهفتهام؟… فقط مــن میدانم و بتهایی کوچــک کــه – هنــگام نیاز مــن و ناز روزگار – ســر بــه آستانشــان میســایم… و توقع برآوردهشدن نیازم را «ندارم»… تا روزنی به دیوار ایمانم ننشیند. جــز بتهــای کوچکــم،درخــت «خرما»یــی نیــزدارم… کــه سالهاســت مهمان خاندان من است.
او… نشــان «پیونــد»ی از درختــی کهنســالتر دارد… و مــرا بــه آن پیرمــرد آرام و سبزهرو، پیوند زده است.
پیرمــرد چــه میدانســت کــه – در برهــوت این شــهر کبــود – مردی در مــرز جوانی و میانســالی (یــا میانســالی و پیــری، نمیدانــم و نمیخواهم به یادبیــاورم که چند سال گذشته است) تنهای تنها زندگی میکند… که (جز خاطرههای پیشینیانش)، سرمایهای برای سودا ندارد.
آن روز که در را زد، سر به زانو گذاشته و خواب بودم.
دســتهایش را آرام… منظــم (و پیدرپــی) بــه ســینۀ در میکوبیــد… و من… تا لباســم را… حواســم را… و ابزار تراشــم را منظم و پنهان کردم (و به سوی در شتافتم)
– خواسته و ناخواسته – انتهای ابرهای خوابم را در «آستان» اتاق خانه جاگذاشتم.
در، باز شد. ریش و موی مرد کهنسال، انبوه اما آراسته بود.
چشمهایش – شکوهمند و زخمی – نگاهم کردند… اما لبهایش – به خندهای مهربان و کوتاه – باز و بسته شدند.
— کتاب خوب —
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.