کتاب تاثیر نگاه شهید مجموعه روایت هایی از اثرگذاری ویژه شهید مدافع حرم عباس دانشگر در رفتار و سبک زندگی جوانان
شهدای مدافعحرم، موج جدیدی از اسلام خواهی را نه تنها در ایران که در سراسر جهان اسلام ایجاد کرده اند. آنها داشته های دفاع مقدس را غنی کردند و فصول دیگری بر کتاب قطورش افزودند. شهید عباس دانشگر یکی از شهدای مدافع حرم دهه هفتادی است که روی نسل جوان امروزی تاثیرگذاری ویژه ای داشته است. شهیدی که خود مصداق بارز تعبیر «جوان مؤمن انقلابی» در کلام مقام معظم رهبری شد.
این کتاب شامل هفت بخش است و در هر بخش به خاطراتی که در رفتار و سبک زندگی اشخاص بالاخص جوانان تاثیرگذاری نموده است می پردازد و در پایان، متن وصیت نامه، دل نوشته ها، یادداشت ها و نامه های این شهید عزیز به نگارش درآمده است.
درباره کتاب تاثیر نگاه شهید:
هر شهیدی یک نماد است. چهره شهدا را آنچنان که هست برای جوانهای امروز روشن کنید، این نمادها میشوند الگو برای جوان و به آنجا منتهی بشود که جوانها بتوانند در بین این چهرههایی که معرفی شدهاند، برای خودشان الگو انتخاب کنند. به آنها دل ببندند و راه آنها را دنبال کنند.
آن که گذرش به این کتاب و امثال آن میافتد، احتمالاً با نگارنده این سطور هم نظراست که نوشتن از «شهید» نوشتن از کسی نیست که در نقطه خاصی از جغرافیا و زمان محدودشده یا به پایان رسیدهباشد؛ نوشتن از «شهید» نوشتن از یک حقیقت جاری و به معنای دقیق کلمه – حقیقت زندهاست. بزرگان به ما آموختهاند که راز این زندهبودن، تأثیرگذاری بر حیات دنیای ماست. به تعبیر روشنتر، آنسوی عالم، همه زندهاند، اما «بل احیاء» اشارتی است به نوع خاصی از زندهبودن. اهل علم، «قدرت تأثیرگذاری» را جزئی جداییناپذیر از تعریف «موجود زنده» میدانند و در این تعریف، بشارتیاست برای آنها که سر و کارشان به زندگان شهید افتادهباشد. شهید، آنگاه که از زندان تن میرهد، این بار از نقطهای مرتفعتر، صحنه حیات بشر را به نظارهمیایستد؛ بیشتر میبیند، بیشتر میفهمد و آزادتراست برای تأثیرگذاری.
گزیده ای از کتاب تاثیر نگاه شهید:
توفیقی شد در سفر کاروان دانشجویان دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) در ایام محرم به مشهد مقدس همراه عباس باشم. این سفر باعث شد با روحیات معنوی او بیشتر آشنا شوم. از قبل، چند باری برای پیگیری کارهای اداری به دفتر سردار اباذری جانشین محترم فرماندهی دانشگاه امام حسین (ع) رفتهبودم و خلوص و مهربانی عباس را دیدهبودم. در همان روزهای اول آشنایی، جرقه محبت در دلم زدهشد. لحظاتی که در دفتر سردار نشستهبودم از برخورد و رفتارش با مراجعین، درسهای زیادی آموختم.
.
تواضع و برخوردهای کریمانه او را احساس کردم و فضای دفتر را با حضور عباس پر از شادابی و نشاط یافتم. شب عاشورا، بعد از خواندن زیارت مخصوص حضرت علی بن موسیالرضا (ع) تصمیم گرفتم به سمت مسجد گوهرشاد بروم. خواستم داخل مسجد یک جای خلوت و مناسبتری پیدا کنم و قرآن و دعا بخوانم. کنار منبری جا پیدا کردم و نشستم. از دور دیدم عباس در کنار ستون، یک جای خلوتی نشسته و مشغول دعا خواندن است. با محبتی که از او در دل داشتم، طاقت نیاوردم و گفتم بروم و حالش را بپرسم. وقتی نزدیک شدم، دیدم کتاب مفاتیحالجنان دستش است. بالای صفحه، زیارت حضرت زهرا (س) نوشته شده بود.
با آرامی دستی به سرش زدم و گفتم: «عباس! امشب شب عاشوراست؛ چرا زیارت عاشورا نمیخوانی؟» با آرامی سرش را بلند کرد و گفت: «التماس دعا!» قدری سر به سرش گذاشتم. گفتم: «عباس جان! ولمان کن! تو شورش را در آوردی! تو هم شغل داری و همه کارات هم ردیفه، دیگه چه دعایی میکنی؟ این زیارت برای قبل از استخدامی است!» دوباره سرش را بلند کرد و گفت: «التماس دعا!» همین رفتار او باعث شد که شماره او را در گوشی همراهم ذخیره کنم. گاهگاهی با او تماس میگرفتم و با او گپ و گفتی داشتم.
ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.