کتاب زایو رمانی نوشته مصطفی رضایی کلورزی است. این کتاب داستانی فانتزی دارد و در آینده و سال ۱۴۲۰ شمسی میگذرد. در دنیایی ویروسی عجیب شناسایی شدهاست که گفته میشود بیشتر کشورهای دنیا را آلودهکردهاست.
درباره کتاب زایو
داستان در خانه دکتر پارسا آغاز میشود، علی پارسا از خواب بیدار شدهاست و کمی ورزش میکند و آمادهمیشود به سرکار برود. او یکی از بهترین میکروبشناسان ایران است و سالها است درگیر پیداکردن راهی برای درمان بیماری زایو است.
بیماری وحشتناک زایو در سراسر جهان پخش شدهاست و نیمی از جمعیت زمین را از بین بردهاست و هیچ سرنخی از مرکز شیوع آن و درمان آن وجود ندارد. تا اینکه یک آزمایشگاه مشکوک در فلسطین به اطلاعات عجیبی میرسد. مسئولین کشور ایران تصمیم میگیرند علی پارسا را که یکی از بهترین پژوهشگران و میکروبشناسان کشور است به همراه یک تیم زبده راهی این آزمایشگاه کنند تا ردی از زایو پیدا کنند و جهان را از وجود این میکروب وحشتناک، نجات دهند.
در مسیر رفتن به فلسطین و آزمایشگاه مشکوک، حوادث بسیاری برای دکتر علی پارسا و تیمش اتفاق میافتد و طی یکی از این اتفاقات او با یک تیم بینالمللی و حرفهای آشنا میشود که کارشان آزمایش، شناسایی و مبارزه با بیماریهای میکروبی است.
سرپرست این تیم بینالمللی یک پژوهشگر مشهور آمریکایی به نام بیل اسمیت است که هم در علم تخصص دارد و هم علاقه زیادی به اندیشه اسلامی و شیعه از خودش نشان میدهد. دکتر پارسا با بیل اسمیت و تیم او همراه میشود و این همراهی اتفاقات بعدی داستان را میسازد.
خواندنکتاب زایو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای تخیلی پیشنهاد میکنیم.
درباره مصطفی رضایی کلورزی
مصطفی رضایی در سال ۱۳۶۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۸۷ تحصیلش در رشته الکترونیک را آغاز کرد و مدتی بهعنوان مربی رباتیک در مجموعه استعدادهای درخشانفعالیت داشت. او دو رتبه کشوری در مسابقات رباتیک آزاد تهران دارد. از سال ۱۳۹۰ وارد دنیای هنر و ادبیات شد.
مصطفی رضایی کلورزی برگزیده جشنواره ادبی شاهد، جشنواره ادبی یوسف و در سال ۱۳۹۷ کاندید بخش آتیه داستانایرانی در جایزه ادبی جلال آلاحمد است.
اولین رمان او به نام زایو در سال ۱۳۹۵ منتشر شد، و قدم اول او با استقبال بسیاری از طرف خوانندگان روبهرو شد او مدتی بعد جلد دوم این کتاب با نام ایذا را منتشر کرد.
گزیده ای از کتاب زایو
دکتر سپاسی یک «نه بابا» ی کشیدهگفت و رفت توی فکر. دکتر پارسا گفت: از تحقیقاتتون چه خبر، دکتر؟ به کجا رسیدین؟
_ همون نانوکپسولها؟
دکتر سپاسی دربارهٔ نتایج تحقیقاتش برای دکتر پارسا گفت. او که متخصص رادیودارو بود، از آزمایشهایش روی نانوکپسولهایی گفت که میتوانست رادیوداروهای قوی را مستقیم به محل مربوطه و آسیب دیده در بدن منتقل کند. اما از پروژهٔ جدیدش که نتیجهٔ مثبتی نداشت، از دکتر پارسا کمک خواست. دکتر سپاسی در تلاش بود تا دارویی بسازد، که کار ایستگاه پاکسازی را درون بافتهای بدن هر فرد انجام دهد. داروهایی که قابل ترکیب با ذرات ضد نفوذ باشند و در کنار آنها بشود کار پرتوِ گاما را هم انجام داد. همچنین قابل تزریق هم باشند.
دکتر سپاسی دوباره رفت توی فکر و دستی به محاسنش کشید. بعد خندید و گفت: کلی نتایج منفی دارم و هنوز صدها آزمایش مونده!… بگذریم. راستی، یه هوارو ثبت نام کردهم. ایران خودروگفته یه ماههتحویلمیده.
_ به سلامتی! سطح تردد داشتی یا خریدی؟
_ نه، یه سطح تردد بیست کیلومتری رو با باجناغمون شریکی خریدیم. من از امتیاز استادیم استفاده کردم و اونم از امتیاز پولداریش!
دکتر پارسا خندید و گفت: چه ارتفاعی؟
_ چهل متری زمین، به صورت شبانهروز. راه شما چطوره؟
_ مال من ارتفاع سی متری با محدودیت ده کیلومتره. مال تو مدلش چیه؟
دکتر سپاسی سرش را خاراند و با چهرهای ناراضی ادامه داد: همون مدل شماست: ۱۴۱۸؛ دونفره و کوچیک.
_ مبارک باشه، جناب سپاسی!
چند دقیقهای به سکوت گذشت، تا اینکه دکتر سپاسی یکباره از جا پرید و گفت: راستی دکتر! یه ساعت پیش، دو نفر اومدن با شما کار داشتن. خیلی مشکوک بودن. بدون هیچ حرفی، رفتن توی آزمایشگاه فیزیک. گویا منتظر شما هستن.
ـ ـ ـ ـ سایت کتاب خوب ـ ـ ـ ـ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.