معرفی کتاب مولی
کتاب مولی به قلم آمنه صادقی شهمیرزادی با تصویرگری فاطمه معدن شکاف از سوی نشر مهرک منتشر شد.
ماجرای کتاب مولیدرباره بچهمارمولک کوچکی است که در نبود مادرش بیقراری میکند و خانممار، همسایه مهربانشان به دادش میرسد. خانممار،مولی را بر پشتش سوار میکند و به او سواری میدهد، دمش را از درخت آویزان میکند ومولی را تاب میدهد، برایش از درخت ازگیل میچیند تا گرسنگیاش را برطرف کند و میان دو درخت نَنو میشود تامولی را بخواند و حتی برای او قصه میز میگوید. مولیکه تمام این مدت بیقراری میکردهو خانممار مهربان را خسته کرده است با آمدن مادرش میگوید: «مامان چرا اینقدر زود اومدی؟»…
این داستان کودک میتواند ابزار خوبی برای گفتوگو میان شما و فرزندتان باشد تا او یاد بگیرد در نبود شما چگونه با کسی که مراقب اوست، رفتار کند.
در پشت جلد این کتاب آمده است: «از شما بچهی بزرگوار خواهش میکنیم اگر روزی مامانتان بیرون از خانه کاری داشت و شما را به همسایه یا اقوام سپرد، برای آنها مولیبازی درنیاورید! حتماً میخواهید بدانی مولیبازی چیست و چه کاربردی دارد؛ خب باید این کتاب را بخوانید و راه و روش آن را از مولی یاد بگیرید.»
در بخشی از متن کتاب میخوانیم:
خانمماره چشمهایش را بست تا چُرت بعد از ظهرش را بزند؛ اما از لانهی همسایه، صدای گریهی مولی، بچهی خانممارمولک میآمد.
خانمماره با خودش گفت: «طفلکی مولی! بروم ببینم چرا گریه میکند!»
مولی تا خانمماره را دید، بغض کرد، بغض کرد و گفت: «من مامانم را میخواهم.»
خانمماره با نوکِ دُمش مولی را ناز کرد و گفت: «عزیزم حتماً مامانت رفتهدنبال غذا. میخواهی باهم بازی کنیم؟»
مولی اوهو اوهو گریه کرد و گفت: «آره»
خانمماره گفت: «بپر پشت من تا برویم سواری.»
— کتاب خوب —
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.