افسانه سفینه موعود

توضیحات

معرفی کتاب افسانه سفینه موعود

کتاب «افسانه سفینه موعود» نوشته مصطفی رضایی، اثر جدیدی است که با رویکردی نوین، تاریخ و آینده اسرائیل را از زبان تئودور هرتزل روایت می‌کند. این کتاب که توسط نشر معارف منتشر شده، داستانی است که از ورای مرزهای زمان و مکان، به تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی پرداخته و مخاطب را به تفکر درباره آینده بشریت دعوت می‌کند.

تئودور هرتزل، بنیان‌گذار صهیونیسم، در این روایت به عنوان شاهدی خاموش از پشت پنجره‌ای نامرئی، نظاره‌گر سرنوشت اسرائیل و ماجراهای پرهیاهوی پس از آن است. او نابودی سرزمینی را می‌بیند که روزگاری برای آن نقشه‌ها کشیده بود و آرزوها در سر پرورانده بود. اما پایان آن، هم‌زمان آغاز تحولی بزرگ‌تر در تاریخ بشریت است؛ جایی که رویارویی دو موعود و دو آرمان بزرگ، جهان را در دگرگونی اسرارآمیز خود فرو می‌برد: منجی دروغین آرماگدون و منجی حقیقی مهدویت.

این کتاب معجونی از تاریخ، سیاست، عرفان و آینده‌پژوهی است که مخاطب خود را مجهز به تحلیل‌هایی برای آینده پیش رویش خواهد کرد. نویسنده با استفاده از تخیل و واقعیت‌های تاریخی، داستانی را خلق کرده که خواننده را به عمق مسائل انسانی و اجتماعی می‌برد.

در «افسانه سفینه موعود» خوانندگان می‌توانند تاریخچه‌ای از فلسطین را بشناسند و متوجه شوند که موضوع فلسطین از کجا شروع شد و غرب در آن به دنبال چیست. همچنین این کتاب جایگاه انقلاب اسلامی در آینده جهان را به مخاطبش منتقل خواهد کرد.

این اثر نه تنها یک داستان بلکه یک سفری است که خوانندگان را به چالش می‌کشد تا درباره آرمان‌ها، امیدها و سرنوشت بشریت بیندیشند. «افسانه سفینه موعود» یک تجربه ادبی برای هر کسی است که به تاریخ، ادبیات و تحلیل‌های اجتماعی علاقه‌مند است و می‌تواند راهی برای تفکر درباره آینده بشریت ترسیم کند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«فرمانده ارشد روی صندلی‌اش می‌نشیند، سرش را بین دو دستش می‌گیرد و با کلافگی می‌گوید: «الان ترور مهدی برای ما و اسرائیل از هر چیز دیگری مهم‌تر است…»

موتورسوار عکسی را از جیبش بیرون می‌آورد و روی میز می‌گذارد. او توضیح می‌دهد که تعدادی از مراجع شیعه که مردم محلی می‌گویند با مهدی در ارتباطند، بهترین هدف برای نفوذ هستند.

فرمانده آمریکایی با شنیدن این جمله برآشفته می‌شود. اسلحه‌اش را بیرون می‌آورد و روی شقیقه‌ی موتورسوار می‌گذارد. با جدیت می‌گوید: «احمق! چگونه می‌خواهی از مراجع تقلید شیعه آدرس مهدی را بگیری؟ اگر تا هفته بعد همین موقع اطلاعات بیشتری نیاوردی، کنار همین چادر وسط این بیابان دفنت می‌کنم!»

— کتاب خوب —