حراج!

انجمن عقاب ها

معرفی کتاب

کتاب انجمن عقاب ها از مجموعه کتاب های عقیق است. داستان انجمن عقاب ها نوشته سعید زارع بیدکی است و توسط انتشارات مهرک با ادب به چاپ رسیده‌است.

گزیده کتاب

همه چیز برای شروع جلسه آماده‌بود. حتی یکی از بچه‌ها چند مشت باقالا آورده‌بود، ریخته‌بود چهار گوشۀ اتاق. می‌گفت جن‌ها از باقالا می‌ترسند. شایعه شده‌بود اتاقی که برای انجمن تصاحب کرده بودیم روی چاه جن‌هاست. حرف پیچیده‌بود که جن‌ها روی این اتاق حسابی حساس‌اند، خوش ندارند کسی مزاحمشان بشود. اتاق کوچک بود و خفه؛ انتهای زیرزمین سوت‌وکور مدرسه. گچ‌های تاول‌زدۀ اتاق، خودشان را آماده‌کرده بودند تا با یک بشکن بریزند. با بی‌خیالی نگاهی انداختم به باقالاها و پوزخند زدم. ـ اینا همه‌ یه مشت اراجیفه. عین چی ترسیده بودم. حیف که به‌خاطر بلایی که سرم آمده‌بود نباید اجازه می‌دادم مدیریت جشن از چنگم در برود، و الا مغز خر که نخورده بودم از زنگ‌تفریحم بزنم و بخزم توی این سوراخ. گفتم: «وقت نداریم، ایده‌هاتون رو بذارین وسط.» به‌عنوان مدیر این جشن، تنها ایدۀ کلانی که به ذهن خودم رسیده‌بود این بود که گند نزنم.

برای اینکه ببینم به مغز دو معاونم چیزی بیشتر از این ایده رسیده یا نه، درخواست کردم پیشنهادهایشان را فهرست کنند و بیاورند. هشتاد و هشت روز مانده بود به جشن دهۀ ‌فجر. قرار بود استاندار و شهردار و خیلی از کله‌گنده‌های دیگر هم بیایند. برای من که توی عمرم یک جشن تولد زپرتی را هم مدیریت نکرده ‌‌بودم، تک‌تک روزهای مانده به این مراسم تبدیل شده ‌بود به کابوس، درست شبیه دقیقه‌های پایانی سیزده‌به‌در.

کتاب خوب

قیمت اصلی: ۲۱۵,۰۰۰ تومان بود.قیمت فعلی: ۱۹۳,۵۰۰ تومان.

ارسال رایگان برای سفارشات بیش از 650 هزار تومان

پشتیبانی آنلاین

ضمانت بازگشت وجه

تخفیف بیشتره سفارشات عمده

ارسال با پست پیشتاز

توضیحات

معرفی کتاب

کتاب انجمن عقاب ها از مجموعه کتاب های عقیق است. داستان انجمن عقاب ها نوشته سعید زارع بیدکی است و توسط انتشارات مهرک با ادب به چاپ رسیده‌است.

گزیده کتاب

همه چیز برای شروع جلسه آماده‌بود. حتی یکی از بچه‌ها چند مشت باقالا آورده‌بود، ریخته‌بود چهار گوشۀ اتاق. می‌گفت جن‌ها از باقالا می‌ترسند. شایعه شده‌بود اتاقی که برای انجمن تصاحب کرده بودیم روی چاه جن‌هاست. حرف پیچیده‌بود که جن‌ها روی این اتاق حسابی حساس‌اند، خوش ندارند کسی مزاحمشان بشود. اتاق کوچک بود و خفه؛ انتهای زیرزمین سوت‌وکور مدرسه. گچ‌های تاول‌زدۀ اتاق، خودشان را آماده‌کرده بودند تا با یک بشکن بریزند. با بی‌خیالی نگاهی انداختم به باقالاها و پوزخند زدم. ـ اینا همه‌ یه مشت اراجیفه. عین چی ترسیده بودم. حیف که به‌خاطر بلایی که سرم آمده‌بود نباید اجازه می‌دادم مدیریت جشن از چنگم در برود، و الا مغز خر که نخورده بودم از زنگ‌تفریحم بزنم و بخزم توی این سوراخ. گفتم: «وقت نداریم، ایده‌هاتون رو بذارین وسط.» به‌عنوان مدیر این جشن، تنها ایدۀ کلانی که به ذهن خودم رسیده‌بود این بود که گند نزنم.

برای اینکه ببینم به مغز دو معاونم چیزی بیشتر از این ایده رسیده یا نه، درخواست کردم پیشنهادهایشان را فهرست کنند و بیاورند. هشتاد و هشت روز مانده بود به جشن دهۀ ‌فجر. قرار بود استاندار و شهردار و خیلی از کله‌گنده‌های دیگر هم بیایند. برای من که توی عمرم یک جشن تولد زپرتی را هم مدیریت نکرده ‌‌بودم، تک‌تک روزهای مانده به این مراسم تبدیل شده ‌بود به کابوس، درست شبیه دقیقه‌های پایانی سیزده‌به‌در.

کتاب خوب

توضیحات تکمیلی

وزن 205 گرم
نویسنده

موضوع

اجتماعی, داستان, دفاع مقدس

قالب

رمان و داستان بلند

رده سنی

,

تعداد صفحات

274

قطع

نوع جلد

ناشر

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “انجمن عقاب ها”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 4 =